lonly.girl
چندسال متوالی بود که باران نباریده بود. خشکسالی زندگی مردم را به صورت جدی تهدید می کرد. ذخیرهای دولت و مردم رو به اتمام بود. مردم تصمیم گرفتند به بیابان بروند و برای آمدن باران دعا کنند. همه جمع شده بودند. زمزمه ی دعای باران فضا را عطرآگین کرد. مردم به تضرع و زاری از خدواند تقاضای باران می کردند. در بین حضار دخترکی زیبا با چتری صورتی در صف اول نشسته بود. نگاهی امیدوار به آسمان دوخته بود و با دیگران دعا را تکرار می کرد.
نظرات شما عزیزان:
در حین دعا، روحانی جلسه که مسئولیت قرائت دعا را به عهده داشت، متوجه این دخترک شد. آن چیز که نظر او را جلب کرده بود، این بود که این همه زن و مرد برای طلب باران امده بودند، اما در میان این جمعیت فقط یک دختر کوچک هفت ساله است که چتر خود را به همراه آورده است. چتری صورتی و کوچک، در دستی کوچک، اما پر از امید و انتظار.
شاید تنها کسی که به دعا و نیایش خود اعتقاد داشت ، او بود و تنها کسی که خواستن را می دانست او بود و شاید تنها کسی بود که با دلی مطمئن به درگاه خداوند آمده بود، دخترک هفت ساله با چتری صورتی بود. شاید دیگران فقط جهت همراهی با جماعت امده بودند ، یا بر حسب عادت آمده بودند. شاید دیگران فقط ذکر زبانی را می دانستند ولی ان کودک با اعتقاد قلبی آمده بود.
مرسي كه بهم سر زدي و نظر دادي خوشحال شدم
منم به وبت سر زدم خيلي قشنگه بهت تبريك ميگم
منم لينكت كردم
موفق باشي گلم
امروزجمعه است اما او نيست ولي ما دل خوشيم كه هستيم و
تا جائي كه مي توانيم بد مي كنيم هم به خود و هم به او كه هست وما او را نمي بينيم . دعا مي كنيم_ مراسم _ فلان بهمان ولي مثل آن دختر هفت ساله ي داستان اميد نداريم و باور نداريم كه دعاي ما باعث ميشود كه فرج او كه نه فرج مانزديكتر شود_ امشب تولدمادرش فاطمه است.
اللهم عجل لوليك الفرج بحق ريحانه نبي
قالب وبلاگ : فقط بهاربيست |